روزی شیخ به همراه مریدان در ره خشتک خانه بودند که به ناگاه با مگسی رو به رو گشتند بس پریشان حال که پیاپی اوق میزدندی
شیخ که زبان غیر آدمیان نیز میدانست از مگس علت پریشان حالیش را جویا شد
مگس لختی ساکت شدندی و نفسی تازه بکرد و زبان بگشود که شیخا در راهی به مقدار فراوان ان(مدفوع!) یافتم و بی پروا شروع به اطعام نمودم
در حین اطعام مویی بس بلند در آن یافتم که دلیل پریشان حالیم است.
سخن مگس تمام نشدندی که دید شیخ و مریدان خشتک بر سر چون رودرانر تبدیل به نقطه ای شدند که شتاب 0 تا 100 آنها بالغ بر صدم ثانیه ای تخمین زده میشود و از این رو نام آنها در کتاب خشتک پارگان گینس ثبت بشدندی
نظرات شما عزیزان: