گربه
 
جوک زیبا
 
 

 

در اطراف خانه شیخ گربه ای بود که هر روز به ناهار شیخ دستبرد می زد.روزی شیخ به تنگ امد و از خشتکش تله ساخت و گربه را به چنگ اورد!شیخ به گربه گفت :میو میو معو میو مییو(اگه یه بار دیگه بیای اینجا میخورمت) و گربه را ازاد کرد.

گربه ترسان و لرزان فرار کرد وبه پیر گربگان رسید وشرح ما وقع بگفت. شیخ گربگان گفت : نترس انها در دینشان خوردن گوشت گربه حرام میباشد..

گربه ما دوباره کار تناول غذای شیخ از سر بگرفت تا بار دیگر شیخ او را بگرفت..گربه گفت: من میدانم که تو مرا نمیخوری و در دین تو خوردن گربه حرام میباشد..

 

شیخ گفت خواهیم دید.و گربه را در گونی انداخت و سر به بیابان گذاشت.بعد از دو روز گربه از سوراخ گونی بدید که شیخ با خدا در حال راز و نیاز است و می گوید: خدایا تو بدان که اینجا جز گوشت این گربه چیزی برای تناول ندارم پس برای اینکه حفظ جان از واجبات است لاجرم خوردن این گربه حلال میباشد..

سپس شیخ اتشی افروخت و گربه را بخورد..

مریدان هم که خواب بودند از خواب پریدند و بی انکه بدانند چه شده خشتک دریدند ودوباره خوابیدند!

 



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






ارسال شده در تاریخ : دو شنبه 28 بهمن 1392برچسب:جوک,جوک زیبا,جملات خنده دار,جوک موضوعی, :: 17:30 :: توسط : پیمان فیضی

درباره وبلاگ
لطفا نظر یادتون نره
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
نويسندگان